ا ྀعماق ‌‌ᰬᰬاقیـ ຼانوسㅤ

هرکی رفتارمو باهات دید فهمید عاشقتم. چجوی خودت نفهمیدی لعنتی؟

_روزهای عاشقی

بنایی از آجر های پوسیده ی قلبم برای توصیف عشق ساختم. 

مینویسم به یادش، به خاطر وجود عشقی که در دلم حک شده است.

مینویسم و همین جا، برای همیشه ندای قلبم را دفن میکنم.

زخم تمامی بیل هایی که برای دفن جملاتم بر روی قلبم ایجاد می‌شود هم، فدای لبخند شیرین بر روی لب هایت.

گاهی دلم میخواد دنیا برای مدتی از حرکت وایسه

دلم میخواد برای چند ساعت هیچکس دور و برم نباشه

دلم میخواد فقط من باشم و خودم؛ با هر عیب و نقصی که دارم... 

دلم میخواد با تمام قدرتی که دارم شروع به دویدن بکنم و انقد دور بشم که دیگه هیچکس پیدام نکنه.. 

دلم میخواد یه گوشه برای خودم بشینم و تمام زمانمو کتاب بخونم و کسیم مزاحمم نشه

چرا فقط محو نمیشم... 

دارم میمیرم از دلتنگیت...

هرروز حرفاتو تو ذهنم مرور میکنم

حاضرم دنیامو بدم یه بار دیگه، فقط یه بار دیگه برام آواز بخونی

بدون تو خستم، بدجور شکستم... 

دلم میخواد یه بار دیگه باهام حرف بزنی

همیشه برام سواله

اصن به یادم هستی؟ 

دلتنگم میشی؟ 

کاش میشد به گذشته برگردم و همه چیو درست کنم... 

زیبایی من، 

از وقتی نیستی بریدم از همه چی

میدونی چرا؟ 

چون همه چیزم بودی

فرشته ی من، حالت خوبه؟ مراقب خودت هستی؟ اگه تو خوشحال باشی من دیگه هیچی نمیخوام 

من از دور نگاهت میکنم زیبایی... پس نگران هیچی نباش:) 

زیبایی ما در حال فرار به سوی جنوب است، جرقه‌ی زندگی با او به جنوب می‌رود، او دورتر می‌شود و مانند مثل ستاره‌ای در تاریکی شب‌هایمان بود. و ما با او پیوسته می‌شدیم.

فکر می‌کردیم زمان بیشتری داریم.

نباید می‌گذاشتیم برود.

اما مجبور بودیم.

زیبایی. زیبایی.

شکارچی، خود شکار شد. دیگر نمی‌دانیم کدام، ما می‌خواهیم باشیم. کدام نیاز است. تنها باخبریم که به او نیاز داریم. باید برش گردانیم.

تو باید برش گردانی. تو او را می‌خواهی. به او نیاز داری. آری. اما اون زیبایی است. او آزاد است. دوست دارم که آزاد باشد. جرقه‌ی او در حاشیه‌ی حواس ما و دره بالا و پایین می‌رود و بعد، سوسوزنان خارج می‌شود. در هر طرف فقط سرمای طولانی و تاریک زمستان است.

زیبایی.

زیبایی.

زیبایی...

_شکار، مگان اسپونر