قول میدی؟
23 تیر · · بسیار آرام گفت: «قول میدی یه روز برگردی؟»
چنان آرام گفت که یِوا فکر کرد تصور کرده است. دهان یِوا باز شد، اما تنها چیزی که میتوانست به آن فکر کند پژواک گفتگویی بود که مدتها قبل داشتند، اولین باری که رو در روی یکدیگر ایستادند. «قول میدم دیگه سعی نکنم بکشمت.»
جانور گفت: «قول ندادی که برمیگردی.» صدایش چنان غمگین و لرزان بود که یِوا تقریباً دوباره شروع به گریه کرد.
ولی جواب داد. «نه، قول ندادم.» چشمانش را بست و با روحش گوش داد، و از اعماق مخفیگاه آواز جانور را شنید، نبض جادویی که جانور به او یادداده بود که بشنود. بسیار آرام و دلنشین بود و نشانههایی از غم و پیری، و گذشت زمان در آن بود. نشانههایی از چیزهایی داشت که مدتها بود فراموش شده بود، نشانههایی از داستانها، کلمات و رویاها و مهمتر از همه، آرزو.
_شکار، مگان اسپونر